نویسنده: رسول سعادتمند




 

کودکان، جدیدالعهد به ملکوتند

من امروز، که روز اول تحصیلی است و روز اول باز شدن مدارس است، پیش این اطفال کوچک دبستانی آمده ام که اینها به فطرت نزدیکترند: کل مولود یولد علی الفطرة ثم ان ابواه یهوّدانه و ینصّرانه و یمجّسانه (1) این بچه‌ها جدیدالعهد به ملکوت هستند. آن کدورتهایی که از طبیعت عاید انسان می‌شود و آن کدورتهایی که از دولت طاغوتی نصیب ما شد اینها از او دور بودند. جوانان ما را نگذاشتند تربیت انسانی بشوند. این کودکها، که الان در پیش من هستند و با فشار به دامن من هجوم می‌آورند، مورد علاقه من هستند، بچه‌های منند، عزیزان منند، به ملکوت نزدیکند، از آلودگیهای طبیعت دورند. و من امیدوارم که معلمهای این بچه‌ها و این کودکها در تربیت انسانی اسلامی اینها کوشا باشند؛ و از آن تعلیمات سونی که در سابق بود مبرا باشند. (2)

لزوم عنایت بیشتر معلمان به تربیت آینده سازان

معلمان مدارس در هر جا هستند عنایتشان به این کودکها بیشتر باشد؛ که این کودکها امید آتیه مملکت ما هستند. با کودکهای امروز، انسانها و دانشمندان فردا درست می‌شود. اینها هستند که در آتیه مملکت ما را اداره می‌کنند؛ و پس از ما اینها باید استقلال مملکت و آزادی را حفظ کنند. معلمان از این کودکهای نورس قدردانی کنند؛ و این کودکهای نورس را، که آلوده نیستند به آن چیزهایی که ما بزرگها آلوده هستیم، نگذارند آلوده شوند. تربیتها تربیتهای دینی باشد. اسلام، تمام آزادیها و استقلالها را بیمه می‌کند. بچه‌های کوچک ما را اگر اسلامی بار بیاورید، استقلال و آزادی مملکت شما بیمه خواهد شد. از این کودکها قدردانی کنید. و از این عواطف کودکانه آنها من تشکر می‌کنم. من اینها را دوست می‌دارم، همان طور که شما عزیزان خودتان را دوست دارید. اینها همه عزیزان من هستند و نور چشم من هستند؛ و در آتیه امید ما به اینهاست. (3)

کودکان، امانات الهی و سرمایه‌های علمی کشور

شما می‌دانید که این بچه‌های کوچک که در دبستان هستند و بعد از آن در جاهای دیگری، مثل دبیرستان، و بعد هم منتهی می‌شوند به دانشگاهها، همینها سرمایه این کشور هستند؛ یعنی سرمایه علمی و سازندگی علمی این کشور هستند. و می‌دانید که این کودکان از اولی که وارد می‌شوند در محیط تعلیم، یک نفوس سالم ساده و بی آلایش و قابل قبول هر تربیتی و هر چیزی که به آنها القاء می‌شود هستند. و اینها از اول که وارد در کودکستان می‌شوند؛ اماناتی هستند الهی به دست آنهایی که در کودکستان آنها را تعلیم می‌دهند. و همین امانات از آنجا منتقل می‌شوند به جاهای دیگر و به دست معلمین دیگر، تا برسد به آنجایی که رشد کردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عالیه و دانشگاهها.
چنانچه این اطفال را از اول یک نحو تربیت بکنند که در آن انحراف نباشد، تربیتهای مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاک انسانها باشد، از آن اول، وقتی که [با] آن معلمین دبستان و کودکستان، بعد بالاتر، تحت تربیت واقع می‌شوند، با همان ترتیب وارد می‌شوند به دبیرستان مثلا و اگر اینجا هم همان تربیت به صراط مستقیم باشد و آنها را به آن راهی که فطرتشان اقتضا دارد هدایت کنند معلمین، از باب اینکه اینها جوان هستند و اول بچه بودند و حالا جوان دیگری شدند، در آنجا اگر باز تعلیم و تربیت، یک تربیت انسانی باشد، با همان حال که پذیرش هر تربیتی در نوستالها و [جوان سالها ] خیلی زود انجام می‌گیرد، وارد می‌شوند به مراتب بعد. آنجا هم چنانچه تربیت، یک تربیت انسانی باشد و موافق با فطرت انسان که همان فطرت، ودیعه گذاشته از خداست (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا) (4) آن طور باشد، در دانشگاه هم همان جور تربیت باشد، اینها بعد که تحویل به جامعه داده می‌شوند و مقدرات جامعه قهراً به دست اینها سپرده می‌شود بالمال (5) کشور را کشور نورانی، کشور انسانی، کشور به فطرت الله، تربیت می‌کنند، و کشور را به جلو می‌برند.

خطرات و مفاسد تعلیم بدون تربیت

اگر شما بخواهید تعلیم کنید فقط اطفال را و کاری به این نداشته باشید که در پهلوی تعلیم و تربیت انسانی، تربیت اخلاقی باشد، اینها با همان علم بدون تربیت، مراحل را طی می‌کنند. و علم بدون تربیت آنها را یا اکثر آنها را رو به فساد می‌کشد. انسان از اول این طور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنیا آمده؛ با فطرت الهی به دنیا آمده: کل مولود یولد علی الفطره (6) که همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام، فطرت توحید است. این تربیتهاست که یا همین فطرت را شکوفا می‌کنند؛ و یا جلوی شکوفایی فطرت را می‌گیرند. این تربیتهاست که یک کشور را ممکن است به کمال مطلوبی که از هر جامعه انسانی است برسانند و یک کشور کشور انسانی باشد؛ کشور مطلوب اسلام باشد. و همین تربیتها یا تعلیمهای بدون تربیت ممکن است که اینها در آن وقتی که مقدرات یک کشوری دست آنهاست و همه چیز کشور به دست آنهاست کشور را به تباهی بکشند. شما آقایان معلمین و همه معلمهایی که در سرتاسر کشور هستند و همه اساتیدی که در دانشگاهها هستند مسئولند نسبت به این امانتی که خدای تبارک و تعالی و اولیای اطفال و اولیای اینها به شما سپرده‌اند. همه مسئول هستید. گمان نکنید که شما ده نفر، پنجاه نفر، پیش شما هست، و شما آن پنج نفر یا ده نفر یا پنجاه نفر را تعلیم می‌دهید، و ممکن است که خیال کنید که این عده چیزی نیستند، دیگران کارها را انجام بدهند. ممکن است در بین همین ده نفر، همین پنجاه نفر که شما تعلیم می‌دهید یک شخصی پیدا بشود که بعدها یک مقام عالی داشته باشد، رئیس جمهور یک مملکت بشود، نخست وزیر بشود، مراتب عالیه کشور دست او بیاید. چنانچه همین یک نفری که پیش شما بوده بعد هم رفته پیش کسان دیگر تا رسیده به آن آخر یک تربیت فاسدی بشود؛ یعنی یا تعلیمی باشد و هیچ کاری به این نداشته باشند که این باید تربیت انسانی هم بشود، یا خدای نخواسته معلم منحرفی باشد و این کودک از اول و بعد هم در مراتب دیگر، تحت یک تربیت انحرافی واقع بشود، ممکن است همین یک نفر، یک کشور را به باد فنا بدهد.
رضاخان هم یک نفر بود. وقتی هم که آمد به تهران، یک نفر آدمی بود که در یک فوجی، در یک چیزی، یک منصب کوتاهی داشت؛ لکن دریافته بودند آنهایی که می‌خواستند با قلدری این مملکت را چپاول کنند که این اهالی این کار است. از این جهت او را فرستادند به طوری که در رادیوها، وقتی که او را بردنش از خارج ایران، رادیوهای انگلستان بود آنوقت، آنجا اعلام کردند که این را ما آوردیم. لکن بعد از اینکه برای ما خرابکاری کرد و خطا کرد و خیانت، او را بردیم. ممکن است که از زیر دست شما، اگر تربیت یک تربیت صحیح نشود، یک رضاخان بیرون بیاید، یک محمدرضا بیرون بیاید. شما که نمی‌دانید این آدمی که پیش شما [است] ولو حالا فرض کنید بچه کشاورزی است یا بچه کاسبی است آمده، شما که اطلاع ندارید که این بچه کشاورز و کاسب بعدها چه خواهد شد. رضا خان هم یک آدمی بود که بچه یک نفر آدم پایین بود. لکن چون تربیت تربیت انسانی نبوده است و اسلامی نبوده است، یک نفر آدم فاسد از کار در آید، یک کشور را به سالهای طولانی به فساد می‌کشد. چنانچه شما دیدید که این پدر و پسر از باب اینکه تربیت انسانی و اسلامی نداشتند، با اینکه یک نفر بودند لکن یک مهره‌ای بود که خارجیها او را تقویت می‌کردند. پس شما گمان نکنید که یک بچه کاسبی پیش من هست و این چیزی نیست؛ می‌رود کاسب می‌شود؛ یا یک بچه- فرض کنید- کشاورزی پیش من هست، این [را ] گمان نکنید. شما فکر این را بکنید که این بچه ممکن است یک وقتی رئیس یک کشور بشود؛ رئیس یک ارتش بشود. آن وقت که این رئیس کشور شد، رئیس ارتش شد، کشور را به تباهی می‌کشد و ارتش را به تباهی می‌کشد.

معلمان و اساتید، شریک خوبی‌ها و بدی‌های دانش آموزان

همیشه اکثراً افراد نادر هستند که وارد می‌شوند و یک کشور را یا ترقی می‌دهند، و یا تنزل می‌دهند. شما باید توجه به این معنا داشته باشید که اگر تربیتتان تربیت خدای نخواسته خلاف انسانی و اسلامی باشد، هر کاری که او بعدها بکند شما هم شریک جرمید. و اگر تربیت، یک تربیت انسانی و روی فطرت انسان باشد، بعدها هم که هر کار خوبی بکند شما شریکید در آن کار خوب. معلم امانتداری است غیر همه امانت [دار] انسان امانت اوست. امانتهای دیگر را اگر کسی خیانت به آن بکند خلاف کرده است؛ یک قالی را که به آن امانت داده بودند از بین برده است، در جامعه یک چیزی درست نمی‌شود؛ یک شخصی ضرری کرده است، و این هم باید ضرر او را جبران کند. اما امانت اگر انسان شد، اگر یک طفل قابل تربیت شد، اگر خدای نخواسته این امانت به آن خیانت شد. یک وقت مبینید خیانت به یک ملت است، خیانت به یک جامعه است، خیانت به اسلام است. بنابراین، این شغل در عین حالی که بسیار شریف است و بسیار ارزنده است، از باب اینکه همان شغل انبیاست که برای انسان سازی آمده بودند، مسئولیت بسیار بزرگ است، چنانچه مسئولیت انبیاء هم بسیار بزرگ بود.
باید خیلی شما توجه کنید به اینکه یک فرد عادی نیستید. اگر فرض کنید در یک اداره‌ای یک نفر آدم یک خلاف کرد، در یک وزارتخانه یک نفر آدم یک خلاف کرد، آن خلافی که در یک وزارتخانه می‌شود یا یک اداره می‌شود با این خلافی که در جاهایی که تربیت و تعلیم باید واقع بشود و در آموزش و پرورش می‌شود، بسیار فرق دارد. آن طور نیست که در یک وزارتخانه اگر یک کسی خلاف کرد، خلافش همچو باشد که یک کشور را به هم بزند؛ مگر نادراً یک همچو اتفاقی بیفتد. اما چنانچه در آموزش و پرورش یک بچه‌ای فاسد از کار درآمد، یک بچه‌ای با اخلاق شیطانی تربیت شد، با اخلاق استکباری تربیت شد، این بچه با اخلاق شیطانی، با اخلاق استکباری، امکان این را دارد که یک کشور را تباه کند، و یک انسانهای زیاد را تباه کند. و [در] تمامش، شما که مشغول این شغل عظیم هستید، در تمام آنها، هم در خوبیهایشان و هم در بدیهایشان، شریک هستید. گاهی شریک جرمید؛ و گاهی شریک یک نورانیتی که شما ایجاد کردید. باید خیلی توجه شما داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید. شماها معلم نسلی هستید که در آتیه همه مقدرات کشور به آن نسل سپرده می‌شود. شما امانتدار یک همچو نسلی هستید. تربیت شما و تعلیم شما باید همراه هم باشد. فقط این وظیفه نیست برای معلم علوم دینی، این وظیفه است برای تمام معلمین در هر رشته که هستند و تمام اساتید دانشگاه در هر رشته‌ای هستند.
همان طوری که معلم علوم دینی فقط اگر بخواهد علوم دینی را یاد بدهد و توجه به اخلاق دینی نداشته باشد، توجه به سازندگی این طفل یا این جوان نداشته باشد، ممکن است غائله بار بیاورد و کشور را به تباهی بکشد، معلم غیر علوم دینی هم همین طور است. در هر رشته‌ای که تعلیم واقع می‌شود، چنانچه در آن رشته خدای نخواسته انحراف ایجاد بشود، معلمینی یا اساتیدی باشند که انحراف ایجاد کنند، هم خودشان شریک اند در این جرمهایی که از آنها صادر می‌شود؛ و هم کشورشان به تباهی کشیده می‌شود به حسب امکان. همچو نیست که وظیفه شما آقایان که معلم دینی هستید این باشد که تعلیم کنید. شما باید این عده‌ای که در دست شماست تعلیم کنید، و اهمیت تربیت را از تعلیم بیشتر بدانید.

تربیت اسلامی- انسانی، مایه سلامت معلمان و کشور

تربیت کنید آنها را به اخلاق انسانی، اخلاق اسلامی؛ و آنها را توجه به خدا بدهید؛ و آنها را از این فسادهایی که در جامعه‌های منحط واقع می‌شود بپرهیزانید. و به آنها تذکر بدهید که چنانچه شماها یک تربیت اسلامی انسانی داشته باشید، هم برای خودتان سعادت است؛ هم برای کشورتان سعادت آست. باید شما اینها را از آن طبیعت منحطی که انسان را به انحطاط می‌کشد، آن حب جاه و حب مال و حب منصب، احتراز بدهید. اینها را از آن چیزهایی که خار راه انسان هستند، مانع ترقی انسان هستند، احتراز بدهید. به آنها بفهمانید که انسان تا سرش توی این آخور طبیعت است انسان نیست. اینهایی که همه توجهشان به این است که چیزی به دست بیاوریم و یک زندگی با رفاه درست کنیم توی آخور طبیعت سرشان هست. در آخر هم مثل یک حیوانی که در آخور، سرش هست محسوب به می‌شود. شماها باید به اینها بفهمانید که زندگی شرافتمندانه زندگی است. زندگی انسانی زندگی شرافتمندانه است. باید شما آنها را از عبودیت غیر خدا باز دارید، و به عبودیت خدا، به بندگی خدا آنها را تربیت کنید. اگر از راه عبودیت خدا انسان وارد شد در جامعه یا نظر انداخت به امور، از این راه و از این کانال وقتی واقع شد، وارد شد، کارهایش همه الهی می‌شود.
انسان اگر عبودیت خدا را فقط، بندگی خدا را فقط بپذیرد و از عبودیت سایر چیزها یا سایر اشخاصی احتراز کند، از کانال عبودیت خدا در دنیا وارد بشود، در طبیعت وارد بشود، از کانال عبودیت خدا مدرسه برود، در وزارتخانه وارد بشود، در جامعه وارد بشود؛ هر کاری که انجام بدهد عبادت است، برای اینکه مبداء، عبودیت خداست. شما ملاحظه کردید که در قرآن شریف، و همین طور در نماز وقتی که می‌خوانید نماز را، نسبت به رسول اکرم عبده و رسوله (7) «عبد» را بر «رسالت» مقدم داشتند. و ممکن است که اصل این اشاره به این باشد که از کانال عبودیّت به رسالت رسیده است. از همه چیز آزاد شده است، و عبد شده است. عبد خدا؛ نه عبد چیزهای دیگر.
دو راه بیشتر نیست؛ یا عبودیّت خدا، یا عبودیت نفس آماره، این دو راه است. اگر انسان از عبودیت دیگران آزاد بشود و عبودیت خدا را بپذیرد که لایق این است که انسان عبد او باشد کارهایی که انجام می‌دهد انحراف ندارد؛ یعنی انحراف عمدی نخواهد کرد.
تمام اینهایی که انحرافی هستند- چه عقاید انحرافی و چه اعمال انحرافی و چه قلمهای انحرافی و چه نطقهای انحرافی- اینها برای این است که از کانال عبودیت الله عبور نکرده‌اند، اینها بنده هواهای نفسانی هستند.
این بچه‌های کوچک که در دست معلمین درجه پایین باصطلاح، درجه‌ای که از حیث کلاس پایینتر است، این بچه‌ها لایق این هستند که یک انسان بشوند، لایق این هستند که یک انسان به تمام معنا بشوند؛ و لایق این هستند، قابل این هستند که یک شیطان بشوند، یک حیوان بشوند.
تربیت است که این طفل را یا به راه انسانیت وا می‌دارد، یا به راه حیوانیت. چنانچه مقامات دنیا را انسان به رخ اینها بکشد و هی از مقامات و از درجات و از شغلها دل این کودک را انباشته کند، این همین طوری بار می‌آید. [همان] چیزی که در آن مرتبه یاد گرفته است و در قلبش واقع شده است. چون قلب، قلب صاف نورانی است زود قبول کرده است. در مرتبه بعد هم که برود، دنبال این می‌رود که یک سندی دست بیاورد، به طور مشروع فرض کنید، حقوق بگیر بشود، یا چپاولگر بشود.

پرهیز از انباشته نمودن آرزوهای مادی در ذهن دانش آموزان

اگر در ذهن این بچه‌ها شما هی انباشته کنید شغلتان چه طور می‌شود، مقامتان چه می‌شود، مرتبه تان چه می‌شود، مرتبه تان چه می‌شود، به باغ می‌رسید، به دنیا می‌رسید، اینها همه توجهشان به همان می‌شود، کأنه چیز دیگری غیر از این نیست. و چنانچه به آنها این معنا را تزریق کنید که ما با شرافت انسانیت باید در این کشور زندگی کنیم، همان معنایی که حاصل می‌شود از برای آن چپاولگری که مال مردم را می‌برد یا آن منحرفی که حقوق می‌گیرد برای این هم، اگر برای خدا کار کند، آن مطالب حاصل می‌شود. لکن بین این دو تا فرق است. او از کانال خیانت رسیده است به یک خانه. و این از کانال عبودیت خدا رسیده است به آن خانه. این اعتنا به آن خانه نداشته است، لکن احتیاج طبیعی بوده است رسیده به آن. آن، همه توجهش رسیدن به آن است، دیگر کاری به چیز دیگری ندارد. چنانچه انسان هدایت نشود به آن طریق مستقیمی که خدای تبارک و تعالی جلوی پای انسان گذاشته است، اگر این راه را نرود، راهها همه‌اش دیگر اعوجاج و انحراف است. اگر منحرفین و معوجین در یک کشوری سرنوشت آن کشور را به دست بگیرند، آن کشور رو به انحطاط می‌رود، رو به انحراف می‌رود. و اگر افاضل و دانشمندانی که با فضیلت هستند، با فضیلت انسانی هستند، اینها سر رشته دار یک کشور بشوند، فضیلت در آن کشور زیاد می‌شود، برای اینکه در آن مقامی که هستند، مردم به حسب عادت توجه به آنها دارند و حرفهای آنها در ذهنهای عمومی مردم کارگر است و تأثیر می‌کند. و چه بسا حرف یک نفر آدمی که در جامعه مورد توجه است یک جامعه را رو به فساد ببرد. و همین طور از آن طرف، یک حرف آدمی که در جامعه توجه به او دارند، ممکن است یک جامعه را رو به صلاح ببرد. و شما آقایان می‌خواهید که یک همچو افرادی را به جامعه تحویل بدهید. خیال نکنید که یک فرد عادی است. این فرد عادی محتمل است که بعدها بشود یک رئیس مملکتی، بعدها یک مقامی پیدا بکند. وقتی آن مقام را پیدا کرد، آن وقت میزان است. اگر منحرف است، در پیش شما به انحراف کشیده شده باشد، و از پیش شما هم وقتی رفته بالاتر، آنجا هم به انحراف کشیده شده باشد و هکذا، این ممکن است یک فرد باشد و یک جامعه را فاسد کند. انبیاء یک نفر بودند، یک نفر آدم بودند؛ لکن از باب اینکه یک آدمی بود که از کانال عبودیت رسیده بود به مقام رسالت، همه چیزش انسانی بود، جامعه‌های بزرگ را از زمان خودشان تا بعدها اصلاح کردند. یک نفر بودند، ولی یک نفری که جامعه‌ها را اصلاح می‌کردند. اگر انبیاء از بشر مستثنا بودند؛ یعنی بشری بود به استثنای انبیاء، الان حکایتهایی در دنیا بود و فضاحتهایی در دنیا بود که نظیرش را کسی نمی‌توانست بفهمد. حالا هم که از انبیاء زحمت کشیدند و افتخار دادند بشر را به تعلیمات و تربیتشان [علی رغم ] اینکه منحرفین باز زیاد بودند و آنها هم در مقابل انبیاء ایستادند و این مردم را دعوت به انحرافات کردند، حالا هم آنچه برکات هست در دنیا از انبیاءاست. شما چنانچه این پرونده ‌هایی که در دادگستری سراسر دنیا هست ملاحظه بکنید، پرونده جنایت از آن اشخاصی که به انبیاء اعتقاد پیدا کردند، تحت تربیت انبیاء واقع شدند، پرونده جنایت، کم می‌بینید یا نمی‌بینید. همه پرونده‌های جنایات و همه پرونده‌های مالی و جانی و مثال اینها مال آنهاست که از تربیت انبیاء کنار بودند، ولو نماز می‌خواندند، نمازی بوده است که از کانال عبودیت نبوده. ولو اعمالی که به جا می‌آوردند اعمال صالحه هم فرض کنید بوده، لکن از راه مستقیم عبودیت نبوده است. آن هم که به جا می‌آورده است همه توجهش باز به خودش بوده است.

بچه‌ها را خداخواه بار بیاورید

شما اگر بتوانید این بچه‌ها را تربیت کنید به طوری که از اول بار بیایند به اینکه خدا خواه باشند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبودیت الله را و پیوند با خدا را به این بچه‌ها تزریق کنید، و بچه‌ها زود قبول می‌کنند امر را، اگر عبودیت خدا را به اینها و تربیت الهی را و آنکه هر چه هست از اوست به اینها القاء کنید، و آنها بپذیرند، خدمت کردید به این جامعه؛ بعدها دسترنجهای شما ارزشمند خواهند شد. و اگر خدای نخواسته بر خلاف این باشد به این امانات، خدای نخواسته هر کس کرده باشد خیانت کرده است. و این غیر از همه خیانتهاست. خیانت به انسان است؛ خیانت به اسلام است؛ خیانت
به عبودیت الله است.

علم تنها مضر است، نورانیت را در بچه‌ها شکوفا کنید

خیلی باید چشمها را باز کنید. شغلی که انتخاب کردید بسیار شغلی عالی است؛ لکن به مسئولیتش هم باید توجه بکنید. تربیت کنید، مهم تربیت است. علم تنها فایده ندارد، علم تنها مضر است. گاهی این باران که رحمت الهی است وقتی که به گل‌ها می‌خورد بوی عطر بلند می‌شود. وقتی که به جاهای کثیف می‌خورد بوی کثافت بلند می‌شود. علم هم همین طور است. اگر در یک قلب تربیت شده علم وارد بشود، عطرش عالم را می‌گیرد. و اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد بریزد این علم و وارد بشود، این فاسد می‌کند عالم را اذا فاسد العالم فاسد العالم (8) اگر صالح بشود، صالح می‌کند. یک شعاعهای زیادی دارد که به صلح و به اصلاح و به خوبی می‌رساند مردم را. و شما متصدی یک همچو امری هستید. شماها متصدی هستید که این عالم را به نور برسانید از ظلمات. این بچه‌هایی که نورانی هستند آن نورانیت آنها را شکوفا کنید. شما متصدی یک امر بزرگ هستید، آنها را تربیت اسلامی و صحیح بکنید تا ان شاءالله کشور شما سعادت خودش را پیدا بکند. (9)

تربیت و تعلیم همه جانبه دانش آموزان

بچه‌های ما در هر زمانی موافق آن زمان باید تربیت بشوند. در روایات هم هست که بچه‌هاتان را تربیت کنید به غیر آن طوری که خودتان هستید، (10) برای زمان آتیه. برای اینکه اینها در زمان آتیه باید دست به کار مملکت و کشور بشوند. شما بچه‌ها را از سیاست، از این طور چیزها دور نگه ندارید. دور نگه داشتن بچه‌ها از سیاست اساس این می‌شود که وقتی وارد در اجتماع شدند، مثل یک آدم کوری وارد اجتماع بشوند. خود اشخاصی که می‌خواهند بعد در این مملکت در این کشور زندگی بکنند و مقدرات این مملکت دستشان باشد، آنها باید آگاه باشند از همه خدعه‌هایی که کرده‌اند، از همه کارهایی که استعمار کرده، از همه عقب نگهداریهایی که به دست اینها واقع شده، اینها باید به دست شما و به تعلیم شما به آنها گفته بشود. آنها را وارد کنید در مسائل روز آنها مطلع باشند از مسائل روز، اگر خدای نخواسته در این [مورد] قصور بشود یک وقت می‌بینید که چهره‌های منحرف که وارد در مسائل روز هستند غلبه می‌کنند بر چهره حق که وارد به مسائل روز نیست. تربیت و تعلیم همه جانبه باید باشد؛ یعنی آن مقداری که کشور احتیاج به آن دارد، انسان احتیاج به آن دارد، خود شخص احتیاج به آن دارد، باید تعلیم و تربیت در آن جا به همه ابعاد باشد. (11)

لزوم آشنا نمودن دانش آموزان با تاریخ انقلاب اسلامی

مسامحه و سهل انگاری در تعلیم و تربیت خیانت به اسلام و جمهوری اسلامی و استقلال فرهنگی یک ملت و کشور می‌باشد و باید از آن احتراز کرد. امروز دانش آموزان باید سعی کنند تاریخ انقلاب اسلامی مان را و نقش وحدت بین خودشان و دانشگاهیان را با روحانیون بیاموزند؛ زیرا اگر روحانیون، شما را و شما، روحانیون را بشناسید و با هم تفاهم کنید، مطمئن باشید که جناحهای غربزده و شرق زده از منافقان و چپگرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان بر شما و کشور اسلامی تان طمع نخواهند کرد؛ و اگر هم طمع کنند، با شکست قطعی مواجه خواهند شد.
و بدانید که بی انگیزه نبوده است که رژیم سابق از شاعران و نویسندگان و سخنگویان و شایعه سازان و روزنامه نگاران وابسته برای تفرقه بین این دو گروه استفاده می‌کردند، که متأسفانه آن چنان در این امر موفق شدند که این دو قشر دشمن سرسخت یکدیگر شدند، و رفت و آمد هر گروه در محیط دیگری ممنوع اعلام شده بود، و هیچ یک چشم دیدن دیگری را نداشت. و این اختلاف را رضا خان و پسرش دامن زدند تا کشور ایران را در تمامی ابعاد وابسته به قدرتها کنند و آن جان مردم را از خود و فرهنگ خود و فرهنگ غنی اسلام بیگانه کردند که در هر چیز، خود را به بیگانگان محتاج و خویشتن را فاقد همه ارزشها می‌دانستند. و این فاجعه موجب گردید تا کشور و اسلام بزرگ را عقب نگه دارند و به سر این کشور و ملت، آن آمد که همه می‌دانید که جبران آن محتاج به فعالیت همه جانبه شبانه روزی ملت و دولت و شما می‌باشد. و امید است تا با هماهنگ شدن همگان و راهنماییهای متفکران و عالمان متعهد و بیرون راندن یأس و ناامیدی از خود و یافتن خویشتن خویش و فرهنگ عظیم خود، بزودی به استقلال کامل دست یابیم، و ملت مظلوم بتواند به مدارج عالیه معنوی
و مادی خود برسد. (12)

تداوم انقلاب، در گرو تربیت نسل امروز

سعادت کشور با بچه‌های خوب یک مملکت خوب می‌شود. چه بسا که یک بچه خوب یک مملکت را خوب بکند؛ یک انسان خوب بتواند یک مملکت را نجات بدهد. چنانکه یک انسان بد مملکت را به هلاکت برساند. این از مسائلی است که برای مادرها خیلی اهمیت دارد. و دنبالش قضیه تربیت در مدارس است. مدارس ما مدارسی بود که به واسطه دستهای ناپاکی که در آن بود نمی‌گذاشتند رشد بکنند بچه‌ها، یک محیطی شده بود که این محیط اسباب این می‌شد که جوانهای ما بد بار بیایند. تعلیم و تربیت در کار نبود، به آن معنایی که باید باشد. تعلیمات تعلیمات صحیح نبود. از این جهت، یکی از چیزهای مهم این است که مدارس ما، از آن مدارس ابتدایی تا دانشگاه، این مدارس یک مدارس تربیت کن باشد. یک مدارسی باشد که یک انسان مستقل بار بیاید؛ یک انسان بدون پیوند به کسان دیگر و اجانب بار بیاید؛ و مستقل و سر پا ایستاده و متکی به نفس بار بیاید؛ و معتقد به مبانی اخلاقی و مبانی اسلامی، اگر چنانچه این مسائل [انجام] بشود، ما در آتیه هم باید بگوییم که ان شاء الله پیروز هستیم و مملکتمان تا آخر یک مملکت مستقل، و یک مملکتی که از تحت فشار دیگران خارج شده و مال خودمان باشد و خودمان اداره‌اش بکنیم. (13)

لزوم انقلابی بارآوردن نسلهای آینده

ما نباید قناعت به این بکنیم که در عصر خودمان جمهوری اسلامی محقق شده است. اما برای عصرهای بعد باید حالا فکر بکنیم. یعنی ما همان طوری که خودمان مقاصدی داریم و روی آن مقاصد این نهضت را کردیم، اعقاب ما هم همان مقاصد را دارند؛ و آنها هم احتیاج دارند به اینکه اجتماع داشته باشند، بینش داشته باشند، که بتوانند این چیزی را که شماها به دست آوردید آنها نگهداری کنند. و آن قضیه تربیت و تعلیم است که تربیت و تعلیم باید طوری باشد که مسیرش مسیر همین نهضت باشد، و دنباله همین مسائلی که درست کردید باشد. (14)

جلوگیری قاطعانه از نفوذ افکار انحرافی در محیطهای آموزشی

اینجانب خود را مسئول اسلام و ملت محترم می‌دانیم تا در این امر حیاتی باز تأکید و پافشاری نمایم. امیدوارم همه دست اندرکاران امور تربیتی و آموزشی و تمام دولتمردان جمهوری اسلامی و همه روشنفکران متعهد و گویندگان و نویسندگان، و بالاخره فرد فرد ملت ایران که نزد خداوند قهار مسئول هستند، در این امر که در رأس امور است، نه تنها سهل انگاری و مجامله ننمایند؛ که با جدیت و پشتکار برای هر چه غنیتر و بهتر شدن اساس آموزش و پرورش باید سعی شود متصدیان امور تربیتی از مرتبه ابتدایی تا آخر از اشخاصی صالح و متعهد و معتقد به جمهوری اسلامی انتخاب شوند؛ افرادی که هیچ گونه گرایش به مکتبهای انحرافی شرق و غرب نداشته باشند. دانش آموزان عزیز با کمال دقت و بیطرفی اعمال و کردار دبیران و معلمین را زیر نظر بگیرند؛ که اگر خدای نکرده در یکی از آنان انحرافی ببینند بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمایند. و خود دبیران و معلمین با هشیاری مواظب همکاران خود باشند تا اگر بعضی از آنان خواستند افکار انحرافی خود را در خلال تدریس به فرزندان میهن اسلامی مان القا کنند، از آنان جلوگیری نمایند؛ و در صورتی که فایده‌ای نبخشید با قاطعیت، مطلب را با مسئولان در میان بگذارند. ایران امروز دیگر تحمل افکار غربرده و شرقزده مشتی خائن را ندارد اما باید با تمام وجود به استقلال فرهنگی برسیم که استقلال فرهنگی پایه و اساس کشوری آزاد و مستقل است. استادان عزیز باید خود این اعتقاد را بیابند که تنها فرهنگ ایران اسلامی است که نجاتبخش کشور و ملت ما می‌باشد.
معلمان عزیز خود بهتر می‌دانند که فرهنگی استعماری در زمان این پسر و پدر چه به روز این کشور و ملت آورده است. به فرهنگ غنی ایران اسلامی تکیه کنید و مطمئن باشید که پیروزی از آن شماست. فرزندان عزیز تان را در سر کلاسها به صورتی تربیت نمایید که وقتی فارغ التحصیل می‌شوند جوانان برومندی تحویل جامعه گردند، که با تمام وجود معتقد باشند که آنچه بدبختی داشتند از ابر قدرتهای شرق و غرب و شرق زدگی و غرب زدگی است. (15)

وظیفه سنگین فرهنگیان و دانش آموزان حزب اللهی

دبیران و معلمان و به طور کلی استادان، سخت از دانش آموزان مواظبت نمایند تا گروهکهای چپی روسی و امریکایی و منافقین امریکایی آنان را فریب ندهند. فرزندان عزیزم خود از یکدیگر به بهترین وجه مراقبت نمایند، و در صورتی که مشاهده کردند که بعضی از دشمنانشان در لباس دوست و همشاگردی می‌خواهند آنان را جذب گروه خود کنند، به مقامات مسئول معرفی نمایند و سعی کنند این کار خود را به صورتی مخفی انجام دهند. فرزندان عزیزم، شما خوب می‌دانید که مقدرات جمهوری اسلامی در آینده به شما سپرده می‌شود. از خود و دوستان کاملاً مراقبت نمایید تا در ابعاد مختلف، چه بعد اعتقادی و چه ابعاد دیگر، صراط مستقیم را بپیمایید، زیرا گرایش به یکی از مکتبهای انحرافی و نیز وابستگی فکری و عملی به غرب و شرق اگرچه بسیار کوچک، نه تنها خودتان را نابود می‌کند، که در صورت سهل انگاری ولو در دراز مدت به دیگران سرایت خواهد کرد، و همه ما در پیشگاه خداوند متعال و نسلهای آینده مسئول خواهیم بود. باید توجه داشته باشید که نفوذ منافقین و دیگر خرابکاران و افراد منحرف در دبیرستانها و دیگر مراکز تعلیم و تربیت موجب تباهی اسلام است و مسئول آن، همه دست اندرکاران امور تربیتی خصوصاً دبیران و معلمان و دانش آموزان حزب اللهی می‌باشند. (16)

پی‌نوشت‌ها:

1- «هر مولودی بر اساس فطرت خود به دنیا می‌آید، اما پس از تولد، پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی و یا مجوسی می‌کند». (عوالی اللالی، ج 1، ص 35 ح18)
2- صحیفه امام، ج 10، ص 87.
3- همان، ص 87 و 88.
4- سوره روم، آیه 30 (فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیهالا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیّم ولكن اكثر الناس لا یعلمون): پس تو اى رسول «با همه پیروانت» مستقیم رو به جانب آیین پاک اسلام آور، و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن.
5- سرانجام.
6- «هر مولودی با فطرت پاک به دنیا می‌آید». (عوالی اللانی، ج 1، ص 35، ح18)
7- در « تشهد» می‌خوانیم: «اشهد ان محمداً عبده و رسوله» شهادت می‌دهم که محمّد (صلی الله علیه آله سلم) تا بنده و رسول خداست.
8- «هنگامی که عالم فاسد شود، جهان فاسد می‌شود».
9- صحیفه امام، ج 14، ص 32 تا 41.
10- علی (علیه السلام) می‌فرماید: «لا تقسیروا اولاد کم علی آدابکم، فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم»؛ فرزندان خویش را بر آداب خود مجبور مسازید که آنها برای زمانی غیر عصر شما آفریده شده‌اند. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 267).
11- صحیفه امام، ج 6، ص 199.
12- همان، ج 17، ص 3-4.
13- همان، ج 8، ص 363 و 364.
14- همان، ص 362.
15- همان، ج 17، ص 1 تا 2.
16- همان، ج 17، ص 2 تا 3.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: رسالت فرهنگیان و دانشگاهیان، قم: تسنیم، چاپ دوم